بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

سلام بر رمضان

قال الله تبارک و تعالى:
یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون.
خداوند تبارک و تعالى مى‏فرماید:
اى کسانى که ایمان آورده‏اید روزه بر شما نوشته (واجب) شد، چنانکه بر آنان که پیش از شما بوده‏اند واجب شده بود باشد که پرهیزگار شوید.  (سوره بقره آیه 183)

ســــلام ... باز ماه رمضان ... باز افطار ... باز سحر ... و باز صدای ربنای شجریان در سر سفره های افطار.
ماه رمضان امسال هم می آید و می رود... اما سعی کنیم به اهدافی که برای ما از روزه گرفتن گذاشته شده برسیم که همانا تکامل جسم و جان و روح انسان است در ماه رمضان نه تنها جسم انسان تصفیه و پالایش میشود بلکه قلب و روح انسان نیز اینچنین میشود در حدیث آمده است که : هر کس چهل روز عملش را برای خدا خالص گرداند چشمه های حکمت از قلبش به سوی زبانش سرازیر می شود. میتوان آغاز ماه رمضان را آغازی برای این چهل روز در نظر بگیریم...
بارها گفته اند و شنیده ایم که روزه آثار فراوانی از منظرهای مختلف دارد... امروزه ثابت شده که روزه از نظر بهداشت جسم و سلامت بدن دارای فواید فراوانى است، و بالاخره این ماه، ماه خانه تکانى دل از گناه و آلودگى است. همه رو دعا کنید. من رو هم فراموش نکنید. التماس دعا.

او رفت تا بماند

خیلی سخته، دیگه طاقت دیدن هیچ چیزی رو ندارم، هر چی می بینم یادش می افتم.
اشکم می ریزه، ولی چه فایده، نیست که دلتنگیهامو ببینه.
نیست که تو بغلش گریه کنم. خدایا می دونم هیچی ندارم.
ولی همونم حاضرم بدم تا از پیشم نره.
نمی خوام، نمی خوام که بعضی ها می گن بره می فهمی که بیشتر دوست داره، این جوری بیشتر و بهتر ثابت می کنه.
نمی خوام دوریشو، همین جا همه چیز رو بهم ثابت کرد.
اینجا وجودشو بخشید به من، شماها هیچ کدوم ندیدید.
ولی من دیدم روزایی رو که به خاطر من خیلی کارا کرد.
دوستت دارم. بدون باهاتم. می مونم منتظرت تا هر وقت که تو بگی.
منو چشم به راه نذار. تا وقتی بیای آرزوی دیدن چشاتو با خودم همه جا می برم.
همه چیزمو می دم فقط از پیشم نرو.
به خدا نمی تونم. سخته دوریت.
سخته تحمل گذر روزا بدون دیدن تو.
سخته که بخوام ببینم روزام شب شد و ندیدمت. بگو منو یادت نمی ره.
بگو که بر می گردی و منو با خودت می بری.
برگرد تا با هم باشیم، همون جوری که می گفتی، برای همیشه.
همه زندگیم فدای یه نگات، برو اما زود برگرد...
تو رو خدا. زود دلم برای دیدنت، برای زل زدن تو چشمات، برای همه ی کارات تنگ می شه.
خدایا دارم از درد می میرم، چی کار کنم؟
خودت می دونستی برام سخته، چرا جلو پام گذاشتی، راهی رو که می دونی شاید توش کم بیارم.
چرا باور نمی کنی که بدون اون نمی تونم نفس بکشم.
خدایا چرا باورت نمی شه که اگه نفسم بره می میرم. چرا؟
مگه حرف منو قبول نداری؟
می دونم گناه کردم خیلی هم گناه کردم ولی،
خدایا می گن تو مهربونی اون قدی که هیچ کس نمی تونه تصور کنه.
پس چرا یه بار دیگه مهربونیت رو نشونم نمیدی؟
خدایا به من گفتن طاقت اشکای بنده هاتو نداری
من این همه اشک می ریزم هیچ٬ اون چی؟
اون که الکی اشک نمی ریزه، روی اونم زمین میندازی؟
خدایا زجه می زنم به درگاهت کمکم کن،
تحملش خیلی سخته.
خدایا مگه نمی بینی منو؟ دارم می میرم، چرا کمکم نمی کنی؟
من یکی که دیگه طاقت ندارم.
یعنی تحمل این که ببینمش و بفهمم وقت برای دیدن چشماش کمه، عذابم می ده.
لحظه ها خیلی با ارزشن، تا حالا شنیده بودم ولی هیچ وقت حتی یک لحظه هم بهش فکر نکرده بودم.
حالا که عزیزترینم داره از پیشم می ره، می فهمم،
می فهمم، که لحظه ها با ارزشن، می فهمم، که حاضرم همه زندگیم رو بدم تا بیشتر نگاش کنم.

نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمیدانم کجا؟ تا کی؟ برای چه؟ ولی رفتی
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت
تمام بال هایش غرق در اندوه و غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواه
ی برد
هنوز آشفته چشمان زیبای توام, برگرد
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان و وهم پرسش و تردید کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک قلب میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا؟
شاید به رسم عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

ای تو تنها خوب دنیا

بیا ای ناجی قلبم بی تو قلب من شکسته
این همون دل شکسته ست که به انتظار نشسته

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم
با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم ، بی تو من تنها ترینم

عاشقم عاشق ترینم بگو که اینو می دونم
حالا که از عشقت دیوونم بگو که با تو می مونم

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم
با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم ، بی تو من تنها ترینم

می خواهم از دست تو گهواره بسازم
سر بذارم روی دستات به سعادتم بنازم

می خواهم اون چشمای دریایی ت آیینه کنم
با نگاه توی چشمات دردم و تازه کنم

تو که نیستی دنیا تاریکه برای دل خستم
بی تو من تنهای تنها دل به خلوت تو بستم

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم
با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم ، بی تو من تنها ترینم
ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم
با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم ، بی تو من تنها ترینم
بی تو من خاک زمینم ، بی تو من تنها ترینم

این متن ترانه ناجی، از فرمان فتحعلیان عزیز است که تقدیمش میکنم به عزیزترینم

دیگه دوستم نداره ................. او رفت

تو که قصد جدایی کرده بودی
خیال بی وفایی کرده بودی
چرا با این دل خوش باور من
زمانی آشنایی کرده بودی
خدایا تارو پودم غم گرفته
درون سینه ام ماتم گرفته
الهی بشکنه آن که آخر
دو عاشق را چنین از هم گرفته
خداوندا دلش را مهربان کن
همیشه خاطرش را شادمان کن

تنهایی من

 

بی تو دارم مینویسم از روز هایی که  بودی و تنهام نگذاشته بودی

مثل الان بی وفا نشده بودی

هرشب بهم سر میزدی شب بخیر همیشگیت هنوز توی گوشمه

صدات با اون لحن زیبات هنوز توی گوشمه

هنوز هم دوستت دارم به همون اندازه شاید بیشتر

دلم برات تنگ شده عزیز

شاید تو اینطور راحت تر بودی که بری وتنهام بزاری ولی بدونکه من

بی تو و دستات هیچم

بی تو و نگاهت هیچم

بی تو و مهربونی هات هیچم

بی تو و بی تو تنها ترینم

شاید ندونی ولی دلم میگه  بهت بگم

از وقتی که تو رفتی حس کردم اشک تنهاترین دوستم شده

از وقتی رفتی حس کردم  تنها باید من به دیدینت بیام

از وقتی رفتی حس کردم شاید دیگه اخرین باری بود که مهربونی رواحساس کردم

از وقتی رفتی حس کردم نگاه دیگرون بهم عوض شده

یه حس ترحم توی نگاشونه

بهم یاد دادی چه طور محکم باشم

من نزاشتم کسی بهم اینطوریا نگا کنه

ولی از دلشون خبر نداشتم

عزیزم

تنها ترینم

بهترینم

شاید خواست تو خدا یکی بوده ولی بهتر نبود از منم میپرسیدی

میپرسیدی بعد از رفتنت من باید چه کنم

نباید بهم میگفتی دستمو توی دست  کی بزارم  راهی جاده بشم

این بی وفایی تو پای چی بزارم

تو بیشتر از اینها مهربون بودی

بیشتر از اینها بهم فکر میکردی

تو که میدونی من بدونه تو کم میشم ذره ذره با غم میرم

نفس من

نفس بریده شدم دلم میخواد بودی حست میکردم

دلم میخواست بودیو میدی فقط به یاد تو زنده ام

دلم میخواست  ولی میدونی هیچ وقت

به خواسته دلم نرسیدم کاش با تو بودنها بیشتر از اینها بود

کم اوردم به جون خودم کم اوردم

خسته شدم دیگه خسته شدم تحمل برام سخته

مثل همیشه

دوستت دارم

شک نکن، صدا بزن، جوابت میدهد...

پروردگارا !!!

 

نمی دانم با این همه ناسپاسی ، چگونه تمنایم را از تو طلب کنم . از تویی که

 

خورشیدی را در زمستانی ترین روزهای زندگی ام تاباندی تا گرمی بخش لحظه های

 

 یخ زده ام باشد. من به خود بالیدم که این چنین عزیز درگاهت بوده ام.

 

اکنون خورشید در افق آرزوها در حال غروب کردن است و من مانده ام دلتنگ در

 

 حسرت آرزوهای مانده در دلم و هراسان از سکوت و تنهایی شب...

 

پروردگارا ! در این روزها که ابرهای دلم ، خیال باریدن دارند ، فقط  ذکر نام تو از

 

غم هایم می کاهد. الهی تو با رحمت بی انتهایت طلوع دوباره خورشید امیدم

 

در صبحی نمناک از اشک های دعای شبانه ام برایم مقدر کن.

برای دردونه من

تو که نیستی خیال کن که دیگه هیشکی با هام نیست

              دیگه هیچی تو این زندگی اونجور که میخوام نیست

من از غم می نویسم می نویسم که بخونی

              من از دل می نویسم که غم عشقو بدونی

دردونه جانم برات میل زدم , تو رو خدا بخونش

شکستم ها ؟؟

چشمات ...

نگاهم کن

 

احساس میکنم از چشمات افتادم

                ... شکستم .