امشب شب بی کسیه
یکی به دادم برسه
تنهاترین مرد زمین
امشب به آخر میرسه
امشب شب تنهاییه
سر رو زانو میزارم
آخه تو اینجا نیستی و
غزل غزل گریه دارم
غزل غزل گریه دارم
غصه نشسته رو دلم
هنوز برای شونه هات
ارزش اشکو قائلم
حرفی نزن چیزی نگو
فقط بزار گریه کنم
میخوام با بارون چشام
فاصله رو پر بکنم
حرفی نزن چیزی نگو
فقط بزار گریه کنم
میخوام با بارون چشام
فاصله رو پر بکنم
ترک ترک دلم شکست
کسی به دادم نرسید
گریه های تنهایی مو
هیشکی به جز خودم ندید
از هم دیگه جدا شدیم
به راه و رسم زندگی
بودن تو یه لحظه بود
رفتن تو همیشگی
حرفی نزن چیزی نگو
فقط بزار گریه کنم
میخوام با بارون چشام
فاصله رو پر بکنم
دانلود آهنگ: (رسم زندگی)
شاخه ای تکیده
گل ارکیده
با چشمای خسته
لبهای بسته
غم توی چشماش
آروم نشسته
شکوفه شادیش
از هم گسسته
آشنای درده ، خورشیده ش سرده
تو قلب سردش ، غم لونه کرده
مهتاب عمرش ، در پشت پرده
تنها وصالش ، پاییز درده
دستای ظریفش ، تو دست مادر
پیکر نحیفش ، چون گل پر پر
از محنت و درد ، آروم نداره
سایه ی سیاهی ، رو بخت شومش
ارکیده تنهاست ، زیر هجومش
طو فان درد ، پایوون نداره
دست من و تو ، می تونه با هم
قصری بسازه ، با رنگ شبنم
شکوفه ای که ، غمگین و سرده
گل ارکیده س ، نمیره کم کم
بیا نذاریم ، گل ارکیده
گلی که چهره ش، پاک و سپیده
که توی پاییز ، شاخه ای بیدل
بهار ندیده ، بمیره کم کم
دانلود آهنگ: (گل ارکیده)
زبانم را نمی فهمی ؛ نگاهم را نمی بینی
ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی
سخنها خفته در چشمم ؛ نگاهم صد زبان دارد
سیه چشما مگر طرز نگاهم را نمی بینی ؟
سیه مژگان من ؛ موی سپیدم را نگاهی کن
سپید اندام من ؛ روز سیاهم را نمی بینی ؟
پریشانم ؛ دل مرگ آشیانم را نمی جویی
پشیمانم ؛ نگاه عذر خواهم را نمی بینی
گناهم چیست ؛ جز عشق تو ؟
روی از من چه پوشی ؟
مگر ای ماه ؛ چشم بی گناهم را نمی بینی ؟
"از آن زمانی که دست حضرت قابیل آلوده گشت به خون حضرت هابیل"از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید،آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود
"از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند"از همان روزی که با شلاق خون دیوار چین را ساختند،آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود.
بعد دنیا هی پر از آدم شد وهی گشت وگشت قرنها از عمر آدم هم گذشت
ای دریغ ای دریغ آدمیت برنگشت
عاشقت خواهم ماند.................... بی انکه بدانی . دوستت خواهم داشت .................. بی انکه بگویم . درد دل خواهم گفت ....................... بی هیچ کلامی . گوش خواهم داد .............................. بی هیچ سخنی . در اغوشت خواهم گریست ................. بی انکه حس کنی. در تو ذوب خواهم شد .......................... بی هیچ حرارتی . اینگونه شاید احساسم نمیرد.
او ز من رنجیده است... آن دو چشم نکته بین و نکته گیر، در من آخر نکته ای بد دیده است ... من چه می دانم که او با چه مقیاسی مرا سنجیده است؟ من همان هستم که بودم ،!!! شاید او چون مرا دیوانه خود دیده است، بیوفائی می کند تا بلکه من دور از دیدار او عاقل شوم!!! او نمی داند که من دوست می دارم جنون عشق را !! من نمی خواهم که حتی لحظه ای لحظه ای از یاد او غافل شوم.