نیایش
الهی من کمترینم و تو بسیار! من هیچم و تو بیشمار، من لرزانم و تو استوار، من انسان و تو کردگار، پس به حق حقیقت، به وجد وجود، به عمق عشق، به صاف صداقت، به شهد شهامت، به شور شیدایی، به زیب زیبایی، به جان جمالت، به کنه کمالت، به اسم عزیزت، به پر پرهیزت، به در دریایت، به سحر صحرایت، به خوشی خواب، به غربت غروب، به جذبه مجذوبت، به خورشید خرسندیت، به خداوندی خداوندیت، چنان آرزویم بر آورده باشد که سعادت، آرزویم نباشد.
آمین!
ادامه...
تو که قصد جدایی کرده بودی خیال بی وفایی کرده بودی چرا با این دل خوش باور من زمانی آشنایی کرده بودی خدایا تارو پودم غم گرفته درون سینه ام ماتم گرفته الهی بشکنه آن که آخر دو عاشق را چنین از هم گرفته خداوندا دلش را مهربان کن همیشه خاطرش را شادمان کن