بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

شبنم عشق

 از شبنم عشق خاک آدم گل شد       صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

                  سر نشتر عشق بر رگ روح زدند       یک قطره فرو چکید و نامش دل شد

ولنتاین من باش

سلام امشب هم گذشت... اما من نتونستم تو این شب هم، که میگن روز دوست داشتنه بهت بگم که... اصلا نمیدونم چیزهایی که می نویسم رو میخونی یا نه، اصلا تو وبلاگم می یای یا نه، نمی دونم شاید قضیه من با همه فرق داره. من هنوز نتونستم باهات صحبت کنم، هنوز می ترسم بیام باهات صحبت کنم نمی دونم چرا... اما از خدا خواستمت. ندای من کاش میدونستی... .

Reasons Why I Love You

Reasons Why I Love You

  • You complete me.
    You give the word Perfect a new meaning
    I can be myself when I am with you
    You bring out the best in me.
    Just a sight of you lifts my up spirits.
    You have taught me what it is to love and be loved.
    I can be clumsy and foolish when I am with you, yet know that your love for me will never diminish.
    Your smile is enough to make a dull day seem bright as sun.
    Being in your arms makes me feel like I can never be lost again.
    Ever since you have come into my life, I yearn to come back home and see your lovely smile.
    Your innocence makes me forget all shady things of this world.
    I love the way you get angry whenever I am late; yet wait for me for as long as it takes.
    You have given meaning to my existence.
    I love the way your face glows whenever I gift you something.
    You are the only one who can make me smile even in my deepest sorrows.
    I respect the faith you have in me and love you for it.
    I love the calm look on your face when you are sleeping.
    I love waking up in the morning and finding you by my side.
    I get lost in the depth of your mysterious eyes.
    I can fight against the world because I know you will be by my side always.

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است؟!

امروز نیز گذشت هنوز مانده ام در
حیرانی این تن عریان و کاش هایی محال که نگویم برتر از گفتن است.
باز هم غم تو بد جوری به اندک جانی که دارم افتاده ...

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تأخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادگیم آیینه و گفت
احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی
گفت خوابی، سال‌ها دیر کرده است

در آیینه به خود نگاه می‌کنم ـ آه!
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است.

امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت

امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت
 در اضطراب کهنه ی غم ها ، دلم گرفت
 انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد
 در التهاب ِ خیس ِ ورق ها ، دلم گرفت !
 از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ...
 از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت ...
 در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو ...
 در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت !
 متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی
 از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت!!
 یک رد ِ پا که سهم ِ من از بی نشانی است!
 از رد ِ خون که مانده به هر جا ، دلم گرفت
 اینجا منم و خاطره هایی تمام تلخ
 اقرار میکنم درآمدم از پا ... دلم گرفت ...
 می خواستم ببوسمت از این دیار دور
 می خواستم ببوسمت اما دلم گرفت
 نه اینکه فکر کنی دل ، از تو کنده ام !
 یا اینکه از محال ِ تمنا دلم گرفت !
 از لحظه ای که هق هق ِ هر روزه ی مرا
 بگذاشتی به روی دو لب ها ، دلم گرفت
 از لحظه ای که هر دو نگاهم اسیر شد
 در امتداد هیچ ِ قدم ها دلم گرفت
 از لحظه ای که خیس شدم در خیال تو
 آن دم که تنگ شدند نفس ها دلم گرفت
 ازین که باز تو نیستی کنار من
 ازین که باز خسته و تنها ... دلم گرفت
 می خواهمت که بار  ِ دگر گرم تر ز پیش
 می خواهمت ببوسمت اما دلم گرفت !
 تکرار می کنم این سطرهای کهنه را ...
 تکرار می کنم که خدایا !! دلم گرفت؟

آب شرمنده عباس شد

حضرت امام حسین علیه السلام می فرمایند:
هیچ کس روز قیامت در امان نیست، مگر آن که در دنیا خداترس باشد.


باز این چه شورش است که در خلق عالم است

                    باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

گریه نمی کنم نرو

کجای این جنگل سبز پنهون می شی خورشیدکم

پشت کدوم سد سکوت پر می کشی چکاوکم

چرا به من شک می کنی من که منم برای تو

لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو

 

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو

پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو

گریه نمی کنم نرو ... آه نمیکشم بشین ... حرف نمیزنم بمون... بغض نمیکنم ببین

سفر نکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو

نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو

نذار که عشق منو تو اینجا به آخر برسه

بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه

گریه نمی کنم نرو ... آه... نمیکشم بشین . حرف نمیزنم بمون. بغض نمیکنم ببین...

نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام

صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه هام

اگرچه من به چشم تو کمم قدیمیم گمم

آتشفشان عشقمو دریای پرتلاطمم

گریه نمی کنم نرو ........... آه... نمیکشم بشین . حرف نمیزنم بمون. بغض نمیکنم ببین.

خدا رو فریاد می زنم...

اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم

اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم

اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی

اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم

اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم

اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی

اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی

میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال

میشی برام باغبون میوه های تشنه وکال

میشی برام ماه شبای بی سحر

میشی برام ستاره ی راه سفر

ولی بدون هرجا باشی یا نباشی مال منی

بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی

برای سعادت شبا شعرامو من داد می زنم

     برای خوشبختی تو    خدا رو فریاد می زنم...

بر سر سنگ مزارم بنویس

بر سر سنگ مزارم بنویس:
زیر این سنگ جوانی خفته ست
با هزاران ای کاش
و دو چندان افسوس
که به هر لحظه عمرش گفته ست
بنویس:
این جوان بر اثر ضربه ی کاری مرده ست ...
نه بنویس:
این جوان در عطش دیدن یاری مرده ست ...
جلوی روز وفاتم بنویس:
روز قربان شدن عاطفه در چشم نگار
روز پژمردن گل فصل بهار
روز اعدام جنون بر سر دار
روز خوشبختی یار ...
راستی شعر یادت نرود
روی سنگم بنویس:
آی گلهای فراموشی باغ!
مرگ از باغچه کوچکمان می گذرد داس به دست
و گلی چون لبخند می برد از بر ما