-
همشاگردی سلام!
شنبه 1 مهرماه سال 1385 00:15
شنبه یکم مهرماه، ماه مدرسه و دانشگاه، ماه کلاس و درس آغاز میشود. برای آنهائی که این دوران را پشت سر گذاشته اند، مهرماه، ماه خاطره های کودکی و جوانی ست با همه خوشی ها و ناخوشی هایش. برای آنهائی که تازه قدم به راه کسب دانش می گذارند، اول مهر، آغاز راهی ست ناپیدا. خاطره های آنهائی که مدرسه و درس را پشت سر گذاشته اند از...
-
رسم زندگی
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1385 01:40
امشب شب بی کسیه یکی به دادم برسه تنهاترین مرد زمین امشب به آخر میرسه امشب شب تنهاییه سر رو زانو میزارم آخه تو اینجا نیستی و غزل غزل گریه دارم غزل غزل گریه دارم غصه نشسته رو دلم هنوز برای شونه هات ارزش اشکو قائلم حرفی نزن چیزی نگو فقط بزار گریه کنم میخوام با بارون چشام فاصله رو پر بکنم حرفی نزن چیزی نگو فقط بزار گریه...
-
گل ارکیده
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 18:11
شاخه ای تکیده گل ارکیده با چشمای خسته لبهای بسته غم توی چشماش آروم نشسته شکوفه شادیش از هم گسسته آشنای درده ، خورشیده ش سرده تو قلب سردش ، غم لونه کرده مهتاب عمرش ، در پشت پرده تنها وصالش ، پاییز درده دستای ظریفش ، تو دست مادر پیکر نحیفش ، چون گل پر پر از محنت و درد ، آروم نداره سایه ی سیاهی ، رو بخت شومش ارکیده...
-
زبانم را نمی فهمی
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 16:46
زبانم را نمی فهمی ؛ نگاهم را نمی بینی ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی سخنها خفته در چشمم ؛ نگاهم صد زبان دارد سیه چشما مگر طرز نگاهم را نمی بینی ؟ سیه مژگان من ؛ موی سپیدم را نگاهی کن سپید اندام من ؛ روز سیاهم را نمی بینی ؟ پریشانم ؛ دل مرگ آشیانم را نمی جویی پشیمانم ؛ نگاه عذر خواهم را نمی بینی گناهم چیست ؛ جز...
-
آدمیت
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 16:28
"از آن زمانی که دست حضرت قابیل آلوده گشت به خون حضرت هابیل"از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید،آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود "از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند"از همان روزی که با شلاق خون دیوار چین را ساختند،آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود. بعد دنیا هی پر از آدم شد وهی گشت وگشت...
-
عاشقت خواهم ماند
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 16:26
عاشقت خواهم ماند.................... بی انکه بدانی . دوستت خواهم داشت .................. بی انکه بگویم . درد دل خواهم گفت ....................... بی هیچ کلامی . گوش خواهم داد .............................. بی هیچ سخنی . در اغوشت خواهم گریست ................. بی انکه حس کنی. در تو ذوب خواهم شد...
-
او از من رنجیده است...
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 16:23
او ز من رنجیده است... آن دو چشم نکته بین و نکته گیر، در من آخر نکته ای بد دیده است ... من چه می دانم که او با چه مقیاسی مرا سنجیده است؟ من همان هستم که بودم ،!!! شاید او چون مرا دیوانه خود دیده است، بیوفائی می کند تا بلکه من دور از دیدار او عاقل شوم!!! او نمی داند که من دوست می دارم جنون عشق را !! من نمی خواهم که حتی...
-
تقدیم به زن ذلیلان!
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 17:09
الهی به مردان در خانه ات ... ... ... ... ... ... ... به آن زن ذلیلان فرزانه ات به آنان که با امر روحی فداک ... ... ... ... ... ... نشینند و سبزی نمایند پاک به آنان که از بیخ و بن زی ذیند ... ... ... ... ... ... شب و روز با امر زن می زیند به آنان که مرعوب مادر زنند ... ... ... ... ... ... .. ز اخلاق نیکوش دم می زنند به...
-
دوستت دارم به ۲۴ زبان دنیا
سهشنبه 24 مردادماه سال 1385 11:34
1) English : I Love You 2) Persian : Tora doost daram 3) Italian : Ti amo 4) German : Ich liebe Dich 5) Turkish : Seni Seviyurum 6) French : Je t'aime 7) Greek : S'ayapo 8) Spanish : Te quiero 9) Hindi : Mai tumase pyre karati hun 10) Arabic : Ana Behibak 11) Iranian : Man doosat daram 12) Japanese:Kimi o ai shiteru...
-
شعر موزیک پایانی برنامه کوله پشتی
جمعه 13 مردادماه سال 1385 12:15
خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمهام خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده ست نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده ست خداحافظ واسه اینکه نبندیم دل به رویاها بدونیم بی تو و با تو همینه رسم این دنیا...
-
سالها رفت و هنوز
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 12:50
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی صبح تا نیمه شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟ بارها آمد و رفت بارها انسان شد و بشر هیچ...
-
طبیعت من
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 13:00
روزی مردی عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نیش زد . مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب بار دیگر او را نیش زد . رهگذری او را دید و پرسید : برای چه عقربی را که نیش می زند نجات میدهی ؟ مرد پاسخ داد : این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت...
-
داغ بی تو زیستن...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 21:39
ای خویشاوند راستین! که هرگز با تو نبوده ام ای مخاطب من! که هیچگاه با تو سخن نگفته ام. بی تو با بیگانگی و سکوت می میرم، انتظار، گم کردن توست، غربت غم دوری تو ، اضطراب درد بی تو ماندن و غم، داغ بی تو زیستن....
-
چشم به راحت نازنین...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 21:02
از دور دست های زلال می آیی برای نخستین بار و می مانی برای همیشه چون گلی بر سینه تاریخ و تو نگاهم می کنی با شرمی ژرف می خندی و تی تی صدایم می کنی جای اولین نگاهت هنوز بر گونه های تکیده ام مانده چشمانت می درخشد و در تابش انعکاس نگاهت چانه ام را به سینه می چسبانم از دوری می گویم و غریبانه می مویم دستان کوچکم در دستان...
-
ماه من غصه نخور...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 20:47
ماه من غصه نخور زندگی جزر و مد داره دنیامون یه عالمه؛ آدم خوب و بد داره ماه من غصه نخور همه که دشمن نمی شن همه که پر ترک مثل من و تو نمی شن ماه من غصه نخور مثل ماها فراوونه خیلی کم می شه کسی رو حرفش بمونه ماه من غصه نخور گریه پناه آدماست تر و تازه موندن گل؛مال اشک شبای ماست ماه من غصه نخور زندگی خوب داره و زشت خدا رو...
-
خدایا!
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 20:46
-
روزی که...
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1385 14:32
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است. و هر انسان برای هر انسان برادری است روزی که دیگر در خانه هایشان را نمی بندند. قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس .. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف به دنبال سخن نگردی روزی که...