از دور دست های زلال می آیی برای نخستین بار
و می مانی برای همیشه
چون گلی بر سینه تاریخ
و تو نگاهم می کنی با شرمی ژرف می خندی
و تی تی صدایم می کنی
جای اولین نگاهت هنوز بر گونه های تکیده ام مانده
چشمانت می درخشد و در تابش انعکاس نگاهت چانه ام را به سینه می چسبانم
از دوری می گویم و غریبانه می مویم
دستان کوچکم در دستان مردانه ات گم می شود
: می روم اما زود می آیم
می مانم . تا همیشه باور کن
قلبم را نور باران می کند جملاتت
می مانی؟ می مانم
تا همیشه ؟ تا همیشه
می روی.....
و روزها و ماها باردار و سنگین بر تن نحیفم می تازند
هنوز نیامده ای
و من منتظر همیشه بیدارت سر جاده
عبور هر سوار را با چشم دنبال می کنم
که بیاید
بایستاد
غریبه آشنایی پیاده شود
بماند
برای همیشه.....
هنوز نیامده ای
هنوز.......