بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

گریه نمی کنم نرو

کجای این جنگل سبز پنهون می شی خورشیدکم

پشت کدوم سد سکوت پر می کشی چکاوکم

چرا به من شک می کنی من که منم برای تو

لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو

 

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو

پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو

گریه نمی کنم نرو ... آه نمیکشم بشین ... حرف نمیزنم بمون... بغض نمیکنم ببین

سفر نکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو

نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو

نذار که عشق منو تو اینجا به آخر برسه

بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه

گریه نمی کنم نرو ... آه... نمیکشم بشین . حرف نمیزنم بمون. بغض نمیکنم ببین...

نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام

صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه هام

اگرچه من به چشم تو کمم قدیمیم گمم

آتشفشان عشقمو دریای پرتلاطمم

گریه نمی کنم نرو ........... آه... نمیکشم بشین . حرف نمیزنم بمون. بغض نمیکنم ببین.

خدا رو فریاد می زنم...

اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم

اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم

اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی

اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم

اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم

اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی

اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی

میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال

میشی برام باغبون میوه های تشنه وکال

میشی برام ماه شبای بی سحر

میشی برام ستاره ی راه سفر

ولی بدون هرجا باشی یا نباشی مال منی

بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی

برای سعادت شبا شعرامو من داد می زنم

     برای خوشبختی تو    خدا رو فریاد می زنم...

بر سر سنگ مزارم بنویس

بر سر سنگ مزارم بنویس:
زیر این سنگ جوانی خفته ست
با هزاران ای کاش
و دو چندان افسوس
که به هر لحظه عمرش گفته ست
بنویس:
این جوان بر اثر ضربه ی کاری مرده ست ...
نه بنویس:
این جوان در عطش دیدن یاری مرده ست ...
جلوی روز وفاتم بنویس:
روز قربان شدن عاطفه در چشم نگار
روز پژمردن گل فصل بهار
روز اعدام جنون بر سر دار
روز خوشبختی یار ...
راستی شعر یادت نرود
روی سنگم بنویس:
آی گلهای فراموشی باغ!
مرگ از باغچه کوچکمان می گذرد داس به دست
و گلی چون لبخند می برد از بر ما

خیلی دوست دارم، خیلی...

 

هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست

مثل گل ، صحبت دوست

مثل پرواز ، کبوتر

می و موسیقی و مهتاب و کتاب

کوه ، دریا ، جنگل ، یاس ، سحر

این همه یک سو ، یک سوی دگر

چهره همچو گل تازه تو !

دوست دارم همه عالم را لیک

هیچکس را نه به اندازه تو !

غم تنهایی

چرا وقتی که آدم تنها می شه
غم وغصه اش قد یه دنیا می شه
می ره یک گوشه پنهون می شینه
اونجا رو مثل یه زندون می بینه

غم تنهایی اسیرت می کنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه

وقتی که تنها می شم اشک تو چشام پر می زنه
غم می آد یواش یواش خونه دل در می زنه
یاد اون شب ها می افتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه می نشستیم من و یار

غم تنهایی اسیرت می کنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه

می گن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باد داره زاغ ابرارو چوب می زنه
اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه

غم تنهایی اسیرت می کنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه

chat با خدا

 

chat با خدا

یادته روزی که به لیست بنده هات addام  کردی؟
یادته
salamات  کردم تو هم salamام   کردی؟

 

یادمه حرفاتو گوش نکردم. بهم گفتی: آهای بنده چی کار کردی؟
شاید به خاطر همینه که
offlineام  وreply    نکردی؟

 

وای؛ شایدم که ignore ام  کردی؟
واااای؛ نکنه از لیست بنده هات
deleteام  کردی؟

 

پس بگو چرا pm  میزارم جواب نمیدی
نه؛ ولی تو با معرفت تر از اینائی

 

خدایا من ignore  شده روزگارم
هر جوری که بگی با این روزگار می سازم

 

اینقدر buzz  میزنم تا تو جواب بدی
راستی؛ بازم یادت رفت
email هام و جواب بدی

 

تا وقتی جواب ندی منم buzz  میزنم
اگه جواب ندی دیگه قهر میکنم

 

خوب میدونم سرت شلوغه خدا جون
ولی میدونم که دلت برام نگرونه خدا جون

 

یعنی میاد یه روز که web cam تو روشن کنی؟
ما رو به دیدنت
invite مون  کنی؟

 

خدایا accountام  داره تموم میشه
میخوام یه چیزی بگم روم نمیشه

 

خدایا tell  بهت بدم؛ زنگ میزنی؟
آخه خدا تو چرا به ما
 tell ندادی؟

 

خدایا؛ یه چیزی بگم دیگه میرم
خدایا؛ به خدا خیلی دوست دارم

))طنز نویس: مجتبی فاموری(

"عشق چیست؟"

هرجا از عاشقی بپرسید : "عشق چیست؟",
تنها به زخمهای خود اشاره میکند !!
:"
عشق, ترجمه زخم است؛
عشق, حاشیه انسان بر کتاب آفرینش است؛
عشق, خلاصه جهان است؛
عشق, چکیده ذرات و شیره کائنات است؛
عشق, پاسخ مبهم انسان به ابدیت است؛
عشق, جوابیه خدا به شیطان است؛
عشق, انفارکتوس تدریجی محبت است؛
عشق, سرطان دوست داشتن است؛
عشق, خرید و فروش پایاپای عاشق و معشوقست؛
عشق, پیغامیست که پرستوها به سرزمینهای دیگر میبرند؛
عشق, لک لکیست که روی درخت خاطرات ما لانه دارد؛
عشق, پنجره ایست که ما از آن ازدحام جهان را تفسیر می کنیم؛
عشق, چهارده سالگی تحیر ماست؛
عشق, اولین آهیست که در آینه کشیده ایم؛
عشق, همان حالتیست که مارا به موزه میبرد؛
عشق, همان فعل و انفعالیست که در برابر گل سرخ به ما دست میدهد؛
عشق, همه آغوشهائیست که انسانها بر یکدیگر گشوده اند؛
عشق, حاصلضرب همه تندیسهای الهی در نگاه ماست؛
عشق, دل ماست تقسیم بر همه زیبائیها؛
عشق, محلیست که دوست داریم از آن عبور کنیم؛
عشق, دوچرخه ایست که باآن از جاده های کوهستانی ییلاق گذشتیم؛ 
عشق, اولین کت وشلوارما در شب خودآگاهیست؛
عشق, اولین حقوق ما ازباجه معرفت است؛
عشق, عقد دائمی ما با غربت است؛
عشق, شب نامزدی ما با جدائیست؛
عشق, کارت تبریکیست که برای معلم سال اول خودمان می فرستیم؛
عشق, حمله مغول به رویاهای ماست؛
عشق, لحظات شکوهمندیست که یک کودک بر تلفظ "بابا" پیروز میشود؛
عشق, لحظه عظیمیست که در آن,زنت برای معالجه قلبت,بیخبراز تو طلاهایش را میفروشد؛ 
عشق, سر "تنها یی" آدمیست که زیر آب رفته است؛
عشق, امتحان ورودی رحمت الهیست؛
عشق, تبصره ایست که با آن میتوان به کلاس بالاتراز بهشت رفت؛
عشق, خداشناسی عمومیست؛ 
عشق, قویترین استدلال وجود خداست؛
عشق, قند متافیزیکیست که در دل آدم آب میشود؛
عشق, ماری جوانائیست که در گل آدم ریخته اند؛
عشق, آمپول ب کمپلکس معرفت است؛
عشق, قانون بقاء نروماده است؛
عشق,  یک عمل جراحی حیرت انگیزست که خداوند روی قلب آدمی انجام داده است؛
عشق, آسانسور حیات بشریست ؛
    - وای به حال کسی که توی این آسانسور گیر افتاده باشد!!!-
عشق, نردبانیست که ما را از خود بالا میکشد
عشق, خروج اضطراری انسان از کرویدر عادت است
عشق, اتوبانیست که تا ته ابدیت میرود
عشق, جناح رادیکال عرفانست؛
- عاشقان پیوسته یک تحول بنیادی در استروکتور وجودند.-
عشق, کاریست که تنها از سینه سوخته های محبت و دودچراغ خورده های معرفت بر می آید؛
عشق, تنگه ایست که قایقهای میانه رو را به قایقهای تندرو تبدیل میکند؛ 
عشق, اجاره بهای انسان در طبیعتست که هیچ عاشقی هرگز موفق به پرداخت کامل آن نمیشود؛
عشق, جنگ جهانی اول و آخر احساساتست؛
عشق, ملاقات عمومی موجودات با "جبرائیل" است؛
- هر کس میخواهد عشق را تماشا کند به خود بنگرد.-
عشق,
 من و توئیم باضافه یک پائیز قدم زنان؛
- ما باید زمستانها را از عشق ذخیره کنیم. در روستاهای ما رسم است که عشق را روی ایوان پهن میکنند برای شبهای یلدای جدائی.- 
عشق, ....."

عشق, چار دیواری اختیاری نیست!!
   عشق, یک چاردیواری جبریست :
                  - ما آزادیم خود را بر عشق بیاویزیم یا
خود را به عشق پرت کنیم.-
عاشقان انواع گوناگونی دارد؛
گاهی عاشقان خط دوست , حتی یک خال هم بر نمی دارند؛
گاهی عشق یعنی به معشوق نرسیدن؛
گاهی عشق یک زندگانی فجیع است؛
- من الآن عاشقانی میشناسم که از صبح تا شب بدنبال یک لیوان خنجر میدوند, وهرگز به فیض فوز نمیرسند 
 من عاشقانی را میشناسم که طناب دار از دیدن آنان می لرزد, عاشقانی که "مرگ" برای آنان تا کمر خم میشود.-
هرشب مرا میگیرند و بر قصیده ای طولانی میدوانند, هر روز در برابر کبوتران عطش من دوشیزه غزلی را قربانی میکنند.
اکنون من سوزنبان قطارهای شلیک شده مثنویم.
باید شبی شش هزار بیت بگویم تا یک بیت را از من نگیرند؛
 نفرین براین شاعران که دوزخیان زمینند,نفرین بر این شاعران که در جریان آرام اشکهای بشری طغیان می کنند,و در بیزاری, رودخانه های کهن را به یاد می آورند.
سلام بر؛ 
               "حضرت عشق"

تو چقدر دلسردی؟

تو چقدر دلسردی؟
های... با تو هستم
تو چقدر دلسردی؟
با همه گفتن و خوردن
با همه شعر و ترانه
با همه ذوق و تلاشی که هدر شد که تو باشی
با همه شور و رفاقت که بسر شد که نپاشی،
تو چقدر دلسردی؟؟
تو چقدر دلتنگی؟
اینقدر بزم رفاقت
اینقدر عشق و صداقت
همه از بهر تو بودش که بیایی و ببندی در تنهایی و تنها شدنت را به ابد، لحظه ای از نامدنی ها بسرایی و ببافی "ما" را
فکر کن...
من
تو
همیشه، با هم
پس چرا دلتنگی؟

ماه رمضان مبارک

گر تو خواهی که بیابی ز جهان راه نجات بر محمد تو بگو از دل و از جان صلوات

هر چه خواهی تو طلب کن ز شهنشاه جهان به علی حیدر صفدر شه خوبان صلوات 

شونه به شونه

حالا که با هم یکی شدن دلامونو
حالا که جاده هام افتادن به پامونو

یکی از اون بالا انگار داره می شنوه صدامونو
به گمونم که اثر داره دعامونو

همسفر  ای  هم  ستاره

راه بیوفتیم که خودش داره هوامونو
دل اون سوخته برای گریه هامونو

کلید بارون تو دستامونه
می شیم رونه شونه به شونه

شونه به شونه