بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

وقتی بارون می زنه.... .

لالایی ، گریه ی بارون ، تو این گلخونه ی ویرون
بریز نم نم ، ببار آروم ، رو یاس تازه ی گلدون
لالا نازک ، مثه پونه ، لالا دلگیر و بی پونه
گل من تشنه و تنهاست ، اسیر این بیابونه
لالا لالا دلم تنگه ، لالایی ، گریه کن بارون
لالا لالا ، ببار آروم ، لالایی با دل پر خون
لالا فانوس چشم او ، گل نیلوفر من شو
بمون ای خورشید سر گردون ، چراغ آخر من شو
مثه ابری که می ناله ، مثه بادی که می خونه
ببین تنها تو رو دارم ، تو این دنیایه وارونه
لالا لالا دلم تنگه ، لالایی ، گریه کن بارون
لالا لالا ببار آروم ، لالایی با دل پر خون
لالایی باد سر گردون ، لالایی باغ ویرونم
لالایی لاله ی غمگین ، لالایی بید مجنونم
تو این بی آب و آبادی ، تو این ویرونه ی تنها
بخواب آهسته آهسته ، گل نیلوفر زیبا
بخواب آهسته آهسته ، گل نیلوفر زیبا 

 


ببین، آسمونم دلش گرفته! بارون و دوست دارم هنوز چون تو رو یادم میاره... .
تو این شب بارونی جلو چشات نیستم، اما پشت سرت محکم واستادم!

نظرات 1 + ارسال نظر
کامران جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:19 ب.ظ http://cinemafestival.blogsky.com

سلام.
تقدیم به مردان تنها:
ماه سیلی خوردو بلعید غم باد سپهر پر برف ، بوران و باد

آنگاه که به زمستان سپردی لب داغ بهار از خیانت کرد تب

دانه های ستبر و سخت چون سنگ قلبم را دریدی ،بر تو ننگ

دوزخ از بهشت وجودم سر زد ایمان را به فلک چوب تر زد

شوفاژو لوستر روشن ساختی شومینه و شمع کشتی ، سوختی

بی درنگ پر کردی آن سیاه تفنگ تنم را نه ، روح هم خورد فشنگ

ارام که نشستی بر تخت بلوطی شهید شد و نگون بخت طوطی

همان دم با دست خونین گیس بافتی بجای حنا خود را ،در ابلیس یافتی

اشک جام و هوشیاری من جم غرق می خانه شدی تو در غم

چنگ شیطان با شهوت شنیدی در حالی که مرا کنار سازم دیدی

پروانه را با خشم از کاخ نمودی برون خوک کمالت به لجن آوردی اندرون

ای مرغ ،در عجبم هستی بسان خروس زدی بر جای جای دشمنم تو بوس

تو طاهر نیستی و هستی چابلوس به سخره گرفتی عشقِ پور طوس

ز خاکم پیشکش کردم فیروزه انگشتر نداری لیاقت ، جواهر عفریته باختر

لجن کشیدی تابلوی نقاشی و کتاب فروختی شرف را به سیخ کباب

تو دانی همه عمرم دادی به آب؟ به جبران آن دوزخ داری تاب؟

شعله سرخ کردی تو چوپ قلم بدان ای هند ،من در لوای عُلَم

به زجر آورد ایل تو تاریخ را به کندی کشیدید برق تیغ را

داعیه داشتی هستند عین تمساح پیر که اکنون می نامی یال شیر ؟

بهتان ، کتمان و نامردی تیرتان سلاح شماست ، کو شمیشرتان؟

می گفتید که بر عهد و پیمان و وفا ندارید مثل نامردان خبط و جفا

به استقلال می دانید خود کفا که با غل بریدید سرم از قفا

برای خود اندوختید افکار زشت خیال باطل روید در بهشت

کدام وحشی را در تمدن یافتند؟ به انسانیت با هجوم تاختید

ز عصر جدید فقط دیدید دانشگاه که مالا مال شد زغم استاد ،جان کاه

بجای اندیشه و راستی هر گاه نبود تفریح و عاقبت زایشگاه

جادو و خرافات شما ای عجوزه ها که چهار سکه نکند جدا از دیوزه ها

به سجده افتید و بخوانید نماز نه اسلام هر آیینی نیاز

کلام و آیه و حرف ندارد سود به تورات و انجیل و قران هست زود

شما را همان به ره روید به غار در افکار پوسیده بتارید تار

درس من بیستون ،میکنم یاد که منطق گریخت از دست فریاد

ومظلوم گشتم و افکنید خار شجاعم ،مردم با خدایار

کلام را کوتاه کنم از قوم تو که قرن ها باقی هست جرم تو



0

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد