بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

بی تو دل من پر از تمناست بیا...

دل من شکسته تر از شیشه های شهر شماست

لیله الرغائب نزدیک است؛ آرزوهایت را به خط کن

 

در میان آرزوهایت بخواه تا در سایه سار یکتایی اش جان تازه کنی. آرزو کن که زنجیر یاد و محبتش همواره بر گردنت باشد آرزو کن که به آنچه داری طرب کنی و هرگز تیغ روزگار بر رویت تیز نشود. آرزو کن آنقدر از غرور و سرسختی سهم ات نشود که دلی را برنجانی که تیغ از زخم بیرون می آید اما آزار از دل نه.   
یادآوری اش همیشه شیرین است؛ یادآوری روزهایی که سرخوش و بی ادعا روزها را به شب می رساندی. در خیالات کودکی ات گاه مسافر قصه ها می شدی و در دل رویاها، آرزوهایت را می شمردی. آرزوهایت هم رنگ و بوی دیگری داشت. شبی در رویاهایت صاحب توپ فوتبال و ستاره تیم ملی بودی و یا عروسک مو طلایی و شبی دیگر...
زیاد طول نکشید قد کشیدی مثل یک نهال؛ آرزوهایت هم قد کشید. دیگر آرزوی توپ فوتبال و جعبه مداد رنگی را در سر نداشتی، دل بسته بودی به دوچرخه خوش رنگ پشت ویترین که هربار نگاهش می کردی بیشتر محسورش می شدی.
باز تو قد کشیدی و آرزوهایت هم قد کشید. دوچرخه، مدادرنگی، عروسک و توپ حال تبدیل شده بود به قبولی در دانشگاه و پیدا کردن یک شغل خوب و عشقی پاک. آرزوهایت رنگشان عوض شده بود. دیگر در میان ابرها و هنگام خیره شدن به سوسوی ستاره ها دنبالشان نمی گشتی. حال تو در دل دهکده جهانی مک لوهان و جامعه پساصنعتی بل نفس می کشی نه در دل نقاشی های خط خطی شده کودکی.
دیگر بزرگ شده ای و به حکم بزرگی کمتر فرصت می کنی فکر کنی راجع به آرزوهایت. شاید هم خجالت می کشی تا مثل زمانی که پسر بچه ای شرور بودی یا دختر بچه ای نمکی آرزوهایت را به خط کنی و از همان کسی که ثانیه به ثانیه از جوانه بودنت تا درخت شدنت کنارت بود بخواهی که آرزوهایت را به واقعیت تبدیل کند.
اما این قصه و افسانه نیست عین روایت حقیقت است یک سال گذشته است و باز ثانیه های زندگی تو را پیوند داده به لیله الرغائب (شب ارزوها) شبی که در یکی از بهترین ماه های خدا قرار دارد شبی که خدا چشم بر دهان بندگان خود دارد برای استجابت دعا.
*نقل است که به شکرانه این شب، روز را روزه بگیر و آنوقت که موذن اذان عشق را بر گلدسته های ایمان می گوید بین نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز دو رکعت ای به جا بیاور و درهر رکعت یک مرتبه سوره حمد را به خاطر سپاسش، سه مرتبه سوره قدر را به پاس جلالش و دوازده مرتبه سوره توحید را به خاطر یکتایی اش نجوا کن و چون دوازده رکعت به اتمام رسید، هفتاد بار زیر لب بگو" اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله"
سپس نام پروردگار ملائک را بر زبان بیاور و هفتاد بار بگو "سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة والروح" پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذکر" رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم" فراموش نکن.
...حال مثل دوران کودکی ساده و بی آلایش به زبان بیار آنچه را در اوج جوانی آرزویت است از عشق و سلامتی تا بندگی و عاقبت بخیری. درهای آسمان به روی بندگان گشوده شده است. این شب به اندازه تمام آرزوهای کوچک و بزرگ تو وسعت دارد.
در میان آرزوهایت بخواه تا در سایه سار یکتایی اش جان تازه کنی. آرزو کن که زنجیر یاد و محبتش همواره بر گردنت باشد آرزو کن که به آنچه داری طرب کنی و هرگز تیغ روزگار بر رویت تیز نشود. آرزو کن آنقدر از غرور و سرسختی سهم ات نشود که دلی را برنجانی که تیغ از زخم بیرون می آید اما آزار از دل نه.
به زلالی دل جوانی که داری قسم اش بده تا آنکه دوستدارانش را با مور پند می دهد و با عنکبوتی پناه، متاعی عطایت کند تا یک دم در حضور دوست آنچه ناپسند اوست از تو سر نزند. از خدای آرزوها بخواه تا زبان پاک و دلی به وسعت دریا نصیب همه کند تا سرمه ارادتش بر دیدگان کشیده شود و در مقابل قلم کَرَمش، خط شویم.
امشب، شب آرزوها است، شب خواستن، شب امید داشتن، چوب خطتت پر نمی شود بی حساب و کتاب آرزو کن. به بزرگی عدد 10 دوران کودکی، آرزوهایت را به صف کن...

تولدت مبارک♥

اگه تا روز قیامت
داشتنت نباشه قسمت
چشم به راه تو می مونم
با دلی پر از صداقت
*
اگه با اشک های گرمم
دل سنگ برام بسوزه
اگه جسم من بپوسه
بعد دنیای دو روزه
*
اگه نقش قِصه ها شی
مِه روی قله ها شی
بری و از من جدا شی
اگه باشی یا نباشی
*
نه فقط عاشقت هستم
مرحمی رو قلب خسته م
این تویی که می پرستم
سر سپرده تو هستم.
*
اگه جای تو به این دل
همه دنیا رو ببخشن
میگذرم از هر چه دارم
اگه باشی عاشق من
*
اگه زنجیره به پاهام
اگه قفل و اگه صد بند
می رسم هر جا که هستی
به تو و عشق تو سوگند
*
اگه باشی تاجی بر سر
یا که از ذره ای کمتر
دل من داغ تو داره
تا ابد تا روز اخر
*
نه فقط عاشقت هستم
مرحمی رو قلب خسته م
این تویی که می پرستم
سر سپرده تو هستم.
*
اگه با یک قلب تب دار
بشم از عشق تو بیمار
یا وجود عاشقم رو
ببرن تا چوبه دار
*
اگه زندگیم فنا شه
طعمه خشم خدا شه
یا که در حسرت عشقت
روحم از بدن جدا شه
*
اگه قلبم رو شکستی
رفتی و از من گسستی
مهربون یا خود پرستی
هر چه هستی ؛ هر که هستی
*
نه فقط عاشقت هستم
مرحمی رو قلب خسته م
این تویی که می پرستم
تو بتی من بت پرستم
*
عشق من...  

 

تولدت مبارک با یه عالمه هورا و جیغ و کیک و شمع و... .
چقد منتظر این روز بودم تا دوباره یه بهونه باشه برای صدا کردنت
از همه چی بیشتر برات سلامتی رو آرزو می کنم.
وای خدا جونم چقد خوشحالم من، دارم صدات می کنما...
100000000000000000000000000 بار تولدت مبارک♥

وقتی بارون می زنه.... .

لالایی ، گریه ی بارون ، تو این گلخونه ی ویرون
بریز نم نم ، ببار آروم ، رو یاس تازه ی گلدون
لالا نازک ، مثه پونه ، لالا دلگیر و بی پونه
گل من تشنه و تنهاست ، اسیر این بیابونه
لالا لالا دلم تنگه ، لالایی ، گریه کن بارون
لالا لالا ، ببار آروم ، لالایی با دل پر خون
لالا فانوس چشم او ، گل نیلوفر من شو
بمون ای خورشید سر گردون ، چراغ آخر من شو
مثه ابری که می ناله ، مثه بادی که می خونه
ببین تنها تو رو دارم ، تو این دنیایه وارونه
لالا لالا دلم تنگه ، لالایی ، گریه کن بارون
لالا لالا ببار آروم ، لالایی با دل پر خون
لالایی باد سر گردون ، لالایی باغ ویرونم
لالایی لاله ی غمگین ، لالایی بید مجنونم
تو این بی آب و آبادی ، تو این ویرونه ی تنها
بخواب آهسته آهسته ، گل نیلوفر زیبا
بخواب آهسته آهسته ، گل نیلوفر زیبا 

 


ببین، آسمونم دلش گرفته! بارون و دوست دارم هنوز چون تو رو یادم میاره... .
تو این شب بارونی جلو چشات نیستم، اما پشت سرت محکم واستادم!

مصاحبه با خدا در خواب

خدا گفت: «بیا تو. پس می خواهی با من مصاحبه کنی؟»
گفتم: «اگر وقت داشته باشید.»
خدا لبخندی زد و گفت: «وقت من بی نهایت است و برای انجام هر کاری کافی است. چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟»
گفتم: «چه چیزی بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟»
خدا جواب داد: «اینکه آنها از کودک بودن، خسته می شوند و برای بزرگ شدن عجله دارند و سالیان دراز را در حسرت دوران کودکی سر می کنند. اینکه سلامتی شان را برای به دست آوردن پول از دست می دهند و بعد پولشان را خرج می کنند تا دوباره سلامتی به دست آورند. اینکه با چنان هیجانی به آینده فکر می کنند که زمان حال را فراموش می کنند و لذا نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده. اینکه چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مُرد و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.»
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی در سکوت گذشت. بعد پرسیدم: «چه درس هایی از زندگی را می خواهید بندگان یاد بگیرند؟»
خدا با لبخندی پاسخ داد: «یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد اما می توان محبوب دیگران شد. یاد بگیرند که با ارزش ترین ها، اشیایی نیست که در زندگی دارند بلکه اشخاصی است که در زندگی دارند. یاد بگیرند که نباید خود را با دیگران مقایسه کنند، هر کس طبق ارزشهای خودش قضاوت می شود نه در گروه و بر اساس مقایسه. یاد بگیرند که ثروتمند، کسی نیست که بیشترین دارایی را داشته باشد بلکه کسی است که کمترین نیاز را داشته باشد. یاد بگیرند برای ایجاد زخمی عمیق در دل کسی که دوستش دارند فقط چند ثانیه زمان لازم است اما برای التیام آن سالها وقت لازم است. یاد بگیرند که افراد بسیاری آنها را عمیقا دوست دارند اما بلد نیستند که علاقه شان را ابراز کنند. یاد بگیرند که پول همه چیز می خرد جز دل خوش. یاد بگیرند که ممکن است دو نفر یک موضوع واحد را ببینند و از آن، دو برداشت کاملا متفاوت داشته باشند.
یاد بگیرند که دوست واقعی کسی است که همه چیز را در مورد آنها می داند و با این حال دوستشان دارد. یاد بگیرند که کافی نیست همواره دیگران آنها را ببخشند بلکه باید خودشان هم خود را ببخشند.»
مدتی نشستم و لذت بردم. از او برای وقتی که به من اختصاص داده بود و برای همه کارهایی که برای من و خانواده ام کرده بود تشکر کردم.
او پاسخ داد: «هر وقت بخواهی من بیست و چهار ساعته در دسترس هستم، فقط کافی است صدایم کنی تا جواب بدهم.»

از تو تنها شدم...

گل گلدون من شکسته در باد
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شب بو دیگه شب بو نمیده
کی گل شب بو رو از شاخه چیده
گوشهء آسمون پر رنگین گمون
من مثل تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من میرم گم میشم تو جنگل خواب

گل گلدون من ماه ایوون من
از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب

آسمون آبی میشه
اما گل خورشید
رو شاخه های بید
دلش میگیره
دره مهتابی میشه
اما گل مهتاب
از برکه های آب
بالا نمیره
تو که دست تکون میدی
به ستاره جون میدی
میشکفه گل از گل باغ
وقتی چشمات هم میاد
دو ستاره کم میاد
میسوزه شقایق از داغ

گل گلدون من ماه ایوون من
از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب

تولدم مبارک! (۲۱ ام تموم شد)

نمی دونم چمه فقط می دونم حالم خوب نیست حالم خرابه،
انگار یه بغض شکسته داره قلبمو پاره پاره می کنه، انگار قریب
افتادم تو این دنیا، انگار هیچ کس جز تو، جز من، انگار، ای بابا،
این که دوستت دارم کافیه، آره، این که دوستت دارم کافیه.
یه کاری کردی به قلبم که بدونت حتی مردن، سخته، حتی بی
تو خوبم لذت از زندگی بردن، یه کاری کردی که از یاد، نمی ری
حتی یه لحظه، درد عشقت کرده پیرم اما باور کن می ارزه،
دیدن تو گرچه از دور واسه من یه جور امیدِ، یه چیزی مثل یه
جادو که بهم رهایی می ده. این مهمِ که می دونم واسه من
چقدر عزیزی، من که جام عشقُ دادم، چه بنوشی چه بریزی.
پیشکشت همه نفسهام، نازنین خوبِ همیشه، نیمی از تنم
شدی تو، که ازم جدا نمی شه!
 

 

امروز تولدم بود! قربون همه اونایی که دوستشون دارم.

واست نوشتم نامه ای، شاید دلت بسوزه...

 

من بی تو یه نا تمومم, من بی تو یه نیمه جونم, دور از تو نذار بمونم, من بی تو نه...! نمی تونم. ای عشق راه دور من! شکسته ی مغرور من, حادثه, رفتن تو بود, مهم نبود غرور من, مهم نبود شکستنم, به پای تو نشستنم, مهم تو بودی عشق من, نه قصه ی دل بستنم جای تو, تو آغوش منه, این معنی دوست داشتنه, رفتی و خاطرات تو, قلبمو آتیش میزنه, اشکام به وقت رفتنت, عذاب تلخ باختنه, ارزششو داشت عشق من, معجزه ی شناختنت, مهم نبود دلسوختنم, دور از تو پر پر زدنم, به افتخار عشق تو, می گم که بازنده منم, من بی تو یه نا تمومم, من بی تو یه نیمه جونم, دور از تو نذار بمونم, من بی تو نه...! نمی تونم.

 

 

بدجور دلم تنگه واست ، می خوام که باز ببینمت
ستاره ی سهیلمی ، از آسمون بچینمت 

واست نوشتم نامه ای ، شاید دلت بسوزه
نیستی امّا دوست دارم ، هنوزم که هنوزه

ولنتاینت مبارک!

 

گرد ِبارون می خوره بر روی ِدریا
مه گرفته شونه ءُ گیسوی دریا
باز قلب ِتنگ ِدریا؛ بی قراره
باز هر ابری ؛ خیال ِگریه داره
غم زده بر لب ِساحل نشستی
وای! ای دریا مگه دیوونه هستی
عشق ِزن ها و دختر ها دروغه
قصه ی دختر ِدریا دروغه

قصه ی لیلی ُمجنون دروغه
عشق با این عمر ِده روزه دروغه

آه ! هرچه فریادُ فغانُ ناله کردی
کس نداد از مردم ِساحل جوابت
سر ِآروم بذار رو رخت ِخوابت
تا دختر ِدریا بیاد به خـــوابت
 

 

 

دوست جونم،
ولنتاینت مبارک...

شاید این دل نوشته ی آخرم باشه نمی دونم اما شاید...

 

یه مدتی بود آروم شده بودم دیگه سرم تو کاره خودم بود به کسی کاری نداشتم، صبح از خواب پا می شدم، می رفتم بیرونُ شب که می شد می رسیدم خونهُ خوابم می برد. تا اینکه دوباره تو اومدی دوباره زنگ زدی، می دونی بعد از چند وقت بود؟ می دونی چه چیزهایی رو دوباره برام تازه کردی از دل زخم خوردم بازم خون اومد، نه هیچ چیزی نمی دونی اصلا یک بار شد خودت رو بزاری جای من؟ دیگه کم کم داشت باورم می شد که بازیچه شدم. مگه من آدم نبودم مگه من احساس نداشتم، مگه من قلب ندارم چرا دلمو می شکنی؟ چرا؟ منو داغون می کنیُ باز می گی خداحافظ. خیلی اذیت شدم خیلی اذیتم کردی، من گریه می کردمُ تو نمی دیدی. دلم دوباره شکست، خستم خیلی خستم. 

این دعای قشنگیه، دوست دارم بخونی...

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، ‏و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، ‏و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، ‏و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، ‏بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنین آرزو دارم دوستانی داشته باشی، ‏از جمله دوستان بد و ناپایدار، ‏برخی نادوست، و برخی دوستدار که دستکم یکی در میانشان بی‌تردید مورد اعتمادت باشد. و چون زندگی بدین گونه است، ‏برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی، ‏نه کم و نه زیاد، درست به اندازه، ‏تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد، که دست کم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد، تا که زیاده به خودت غرّه نشوی و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی نه خیلی غیرضروری، ‏تا در لحظات سخت وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است‏ همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگه‌دارد همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند چون این کارِ ساده‌ای است، بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می‌کنند و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران نمونه شوی. و امیدوارم اگر جوان هستی خیلی به تعجیل، رسیده نشوی و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد‏ و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند. امیدوارم سگی را نوازش کنی به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد چرا که به این طریق احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان. امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی هرچند خُرد بوده باشد و با روئیدنش همراه شوی تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد. بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی زیرا در عمل به آن نیازمندی و برای اینکه سالی یک بار پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است«فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است‏! و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید. اگر همه‌ی این‌ها که گفتم فراهم شد دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم...

چگونه گریه سر کنم؟ که یار غمگسار نیست! مرا به خانه ام ببر! که...

 

نباشی تو دنیا می خوام نباشه, این روزگار روزگارش سیاه شه, دلم واسه کی جز خودت فدا شه, نباشی تو دنیا می خوام نباشه.عشق تو آبرویه من, داشتنت آرزویه من, اسم قشنگت با یه بغض, همیشه تو گلویه من, جز تو کسیرو ندارم, سر رویه شونش بزارم, خودت میدونی نازنین, که من چه قدر دوست دارم, نباشی تو دنیا می خوام نباشه, این روزگار روزگارش سیاه شه, دلم واسه کی جز خودت فدا شه, نباشی تو دنیا می خوام نباشه.

دوباره دل هوای ، با تو بودن کرده ...~ نگو این دل ، دوری عشقت و باور کرده ...~ دل من خسته از این دست به دعاها بردن ...~ همه آرزوهام با رفتن تو مردن ... ~